یکی از اشکالات yahoo mail beta در رزولوشن پائین :
You're a few pixels shy of a full load.
Seems your screen resolution is set below our minimum recommendation. When it's set under 1024 x 768 pixels, Yahoo! Mail Beta looks pretty horrible.
You can continue with your current settings, but you won't get the stunning effect we worked so hard to create. But you decide...
دیروز هم سومین سال تولد غیر رسمی این وب لاگ به شدت فعال بود همزمان با تولد موتورش یعنی بلاگ اسکای ... تجربه ها و دوستی های خوب و البته دوستان ناباب زیاد حاصل این وب لاگ .... و من هم متاثر از موتورم همراه با فراز و نشیب.
سه شنبه 19 فروردین ماه سال 1382 | |
شروع | |
سلام بلاگ اسکای تولدت مبارک
|
یکم اینجا رو دوباره راه انداختم تا بگم این هادی و اون هادی (دغدغههای روزمره یک دانشجوی جامعهشناسی که با حفظسمت، روزنامهنگاری هم میکند و کلی کارهای دیگر)کی هستن ؟! اون هادی رو کلافه کردم از بس که ایمیل اشتباه براش رفت در آینده هم یک اتلاف می خوایم بکنیم
بعد از مدتها نوشتن یکم پروئی می خواد اما حیفم اومد این مطلب رو که از خانه مدیران برام رسید رو نزنم اینجا...مخصوصاْ که متن هم تایپ شده باشد. فعلاْ تا بعد که بگم چه شده است با من !!!!!!!!!
«مادرترزا»
یک استاد جامعه شناسی به همراه دانشجویانش به محله های فقیر نشین بالتیمور رفت تا در مورد دویست نوجوان و زندگی فعلی و آینده آن ها تحقیقی تاریخی انجام دهد. از دانشجویان خواسته شد ارزیابی خود را در باره تک تک این نوجوان ها بنویسند. دانشجویان برای همه آن ها یک جمله را تکرار کردند:
«او شانسی برای موفقیت ندارد.»
بیست و پنج سال بعد، استاد جامعه شناسی دیگری به سراغ این تحقیق رفت. او از دانشجویانش خواست که دنباله این تحقیق را بگیرند و ببینند بر سر آن نوجوان ها چه آمده است. به استثای بیست تن از آن ها که از آن محل اسباب کشی کرده یا مرده بودند، از میان 180 نفر باقی مانده 176 نفر به موفقیت های غیر عادی دست پیدا کرده و وکیل، پزشک و تاجر شده بودند.
این جامعه شناس حقیقتا متحیر شده بود و تصمیم گرفت روی این موضوع تحقیق بیشتری انجام دهد. خوشبختانه توانست همه آن افراد را پیدا کند و از تک تک آن ها بپرسد:
«دلیل موفقیت شما چیست؟»
و پاسخ همه یکسان و سرشاراز عشق بود:
«دلیل موفقیت ما معلم ماست.»
آن معلم هنوز زنده بود. استاد جامعه شناسی جستجو کرد و او را که حالا پیرزنی فرسوده، ولی هنوز هم بسیار هوشمند و زیرک بود پیدا کرد تا از او فرمول معجزه گری را که از نوجوان های محلات فقیر نشین، انسان های شایسته و موفق ساخته بود، بپرسد.
چشم های معلم پیر برقی زدند و لب هایش به لبخندی عطوفت آمیز از هم گشوده شد. پاسخش بسیار ساده بود. او با کمال لطف و تواضع گفت:
- من عاشق آن بچه ها بودم.
اریک باترورث
سال نوی همه مبارک...